sroosha asal

شیرین زبان مامی

سلام عزیز دل مامی این روزها خیلی شیرین زبون شدی به من گاهی میگی مامی  اسمم  رو هم با کلی تمرین یاد گرفتی (سمیا)گاهی به بابات میگی بابکی من یا ددی اولین شعری که خوندی :دس دسی بابای این(یا مثلا بابای مامن من یا بابای ونی بیایه نمیدونم از کجا لهجه اوردی  
12 اسفند 1389

ادامه

امروز مربی مهد یه چیزی به ترکی بهت گفت گفتی نه میرم.گفت بهش میگم بمون نرو میگه میرم خیلی وقتا با قر حرف میزنی یعنی خودتو تاب میدی و حرف میزنی . هر شب با قصه نور میخوابی که قصه خورشید هست که صبح میاد ونور میاره و نی نی ها که بیدار میشن و کاراشون رو میکنن تا شب که خورشید میره نور هم میبره و همه میخوابن.البته قبل از خواب هزار تا خورده فرمایش جهت فرار از خواب داری. دوها نوها=دو تا عاشق امانسی(ادامس) که تازه یاد گرفتی بجوی و قورت ندی و قبلا با ادای خاصی که با زبونت به لب بایینت میز دی میگفتی میخوای و هر چی من میگفتم نباید قورت بدی قورت میدادی ولی هفته بیش تو راه شمال مامان جون یه بار که بهت گفت یاد گرفتی ههه 12/12/89 ...
12 اسفند 1389

اینم دریا

رفتیم دریا.دخترم تو خیلی اجتماعی تر شدی و من امیدوارم که بتونیم کلی سفر با هم بریم. رفتیم هتل نارنجستان که خیلی شیک بود یک شب هم خونه نانا (المیرا)رفتیم.با وجود اینکه اخر بهمن بود هوا خیلی خوب بود و تو کلی سنگ انداختی تو اب.امیدوارم ترست از اب بریزه و تابستون بتونیم استخر و دریا بریم.در کل خیلی بزرگتر شدی و حرفها رو خوب میفهمی. بووووووس
4 اسفند 1389
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به sroosha asal می باشد